پشت شیشه برف می بارد پشت شیشه برف می بارد در سکوت سینه ام دستی دانه ی اندوه می کارد مو سپید آخر شدی ای برف تا سرانجامم چنین دیدی در دلم باریدی…ای افسوس بر سر گورم نباریدی چون نهالی سست می لرزد روحم از سرمای تنهائی می خزد در ظلمت قلبم وحشت دنیای تنهائی دیگرم گرمی نمی بخشی عشق،ای خورشید یخ بسته سینه ام صحرای نومیدیست خسته ام،از عشق هم خسته بعد از او بر هرچه رو کردم دیدم افسون سرابی بود آنچه می گشتم به دنبالش وای بر من،نقش خوابی بود ای خدا بر روی من بگشای لحظه ای درهای دوزخ را تا به کی در دل نهان سازم حسرت گرمای دوزخ را؟ بعد از او دیگر چه می جویم؟ بعد از او دیگر چه می پویم؟ اشک سردی تا بیفشانم گور گرمی تا بیاسایم پشت شیشه برف می بارد پشت شیشه برف می بارد در سکوت سینه ام دستی دانه ی اندوه می کارد
نگاه مرد مسافر به روی زمین افتاد: «چه سیبهای قشنگی! حیات نشئه تنهایی است.» و میزبان پرسید: قشنگ یعنی چه؟ _قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال و عشق، تنها عشق ترا به گرمییک سیب میکند مأنوس. و عشق، تنها عشق
خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم.
دکتر علی شریعتی
بعضي از دوستان گرام مجبور كردن تا بگم گه من يه پسر هستم با نام مستعار ترنم
البته خودمو پشت اين نام مخفي نكردم فقط نگفته بودم كه پسرم
ولي پسر هستم دوستان